به دنبال “جهان جاوید”

به نام خدا ،محمد جواد جاویدیِ سال 90 پشت کیبورد است ،شما به “جهان جاوید” نگاه می کنید .

چند سالی می گذرد از آن روز هایی که محمدجواد جاویدی  روز و شبش را پشت کامپیوتر خانگی اش و در بلاگفا و فیسبوک می گذراند.روز هایی که برای نوشتن در وبلاگ اصلا برایم مفهومی به نام پیشنویس معنایی نداشت ،اصولا هر موقع که احساس میکردم باید بنویسم سراغ بلاگفا و وبلاگ “اهل وطن” که بعد ها “دلنوشتیم ” شد میرفتم و حسابی حرف میزدم ،هر چه که به روزم آمده بود در آن روزگار،شب ها در وبلاگم بود ،صریح و بی حاشیه و بی سانسور .

 

یادداشت های شخصی ام از نظر خودم واقعا ارضا کننده بود ،حرف هایی کاملا صادقانه ،که واقعا حال خودم را خوب میکرد ،واقعا من همه ی آن یادداشت هارا “بالا می آوردم” .چرت و پرت هم زیاد داشت اما فقط می نوشتم ، خب وبلاگ خودم بود و هرچه دلم میخواست میتوانستم بنویسم .

من میخواستم “حال خودم خوب باشد” ،البته کامنت ها و ایمیل های زیادی هم گرفتم که میگفتند نوشته های من حال آن هارا هم خوب می کند (که امیدوارم همانطور که میگفتند بوده باشد ) ،”دلنوشتیم” برای من یک مامن بود .

بعد از چند سال که دوباره برگشتم و “جهان جاوید” را ساختم .تقریبا دنبال حس مشابهی بودم ،میخواستم تجربه کنم روزهایی را که برایم خاطره شده بودند .اما خب اینبار نه من آن محمد جواد 16 ساله بودم نه دیگر کسی بود که آن نوشته هارا بخواند که با خودم بگوید یکی این حرف ها برایش مهم است و تا الان که چند ماهی از جهان جاوید می گذرد نوشته هایم هیچکدام آن روز هارا برایم تداعی نکرد.
امشب که دلم میخواست بعد از هفته ها استارت یک یادداشت دیگه رو بزنم که تا چند روز دیگه با هزار تا تغییر و ادیت یک یادداشت بزارم اینجا ،دیدم دستم به کار نمی رود ،دلم به شدت تنگ شده بود به این که یک متن را یک باره و مستقیم در وبلاگ بنویسم و منتشر کنم .یعنی چیزی که شما دارید ی خوانید .

احساس میکنم حالم کمی بهتر است ،زندگی در لحظه با طعم خاطرات دورانی که در این فضای مجازی دوستان واقعی پیدا کردیم ،ایامی که نمی فهمیدیم طرح نوشته و لحن و … چیست.

امشب به یاد همان ایام
یک متن بی سر و ته

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *