اولین بار در کتاب دن برزنیتس (Dan breznitz) با منطقه ریویرا دل برنتا (Riviera del Brenta) آشنا شدم. منطقهای که نه فقط در ایران ناشناخته (یا در بهترین حالت کمتر شناخته شده) است، بلکه حتی هنگامی که با برخی دوستان در ایتالیا نیز صحبت کردم، در آنجا نیز چندان این منطقه توجهی را جلب نکرده است. اما این منطقه شاید یک الگو برای بسیاری از مناطق جهان، علی الخصوص در ایران باشد.
ریویرا دل برنتا یکی از مناطقی است که دن برزنیتس هنگامی که در مورد سیاست نوآوری صحبت میکند آن را مثال میزند. منطقهای که با نوآوری توانسته هم اقتصاد مناسبی برای خودش رقم بزند و هم مشاغل خوبی برای جامعه محلی ایجاد کند.
در حالی که هنگامی که از نوآوری و اقتصاد مبتنی بر نوآوری صحبت میکنیم، همه ذهنها به سمت سیلیکون ولی و فناوریهای پیشرفته و … میرود (یا در ایرانُ ،ستارتاپها و شرکتهای دانشبنیان)، ریویرا دل برنتا مکانی است که به ما نشان میدهد نوآوری میتواند در دل سنت و همه چیزی باشد که از گذشته در آن مهارت داشتهایم.
در نزدیکی کانال برنتا، در میان ونیز و پادوا منطقهای قرار دارد که امروزه نماد کفش لوکس زنانه در جهان است. جایی که بسیاری از برندهای بزرگ جهانی نظیر لویی ویتون و پرادا و … برای کالکشنهای جدید خود به آنجا چشم دوختهاند.
کفش در ریویرا دل برنتا به قرن ۱۳ ام و دوران جمهوری ونیز بر میگردد. صنعتی که نه تنها تا به امروز پایدار مانده است. بلکه امروزه زمینه ساز اشتغال و رشد اقتصادی منطقه شده است. امروزه صنعتگران این منطقه به پشتوانه دانشی به قدمت بیش از ۷۰۰ سال، پرچمدار تولید کفش لوکس زنانه در جهان هستند.
اهمیت دل برنتا برای جهان تنها به تولید کفش نیست. بلکه الگویی است که میتواند به بسیاری از مناطق جهان ارائه کند. این منطقه نوآوری را در دل یکی از قدیمی ترین صنایع خود جای داد.
ریویرا دل برنتا و برخی مناطق دیگر در ایتالیا که از دیرباز به صنعت کفش مشغول بودند، پس از صنعتی شدن فرآیندهای تولید دیگر توان سابق را نداشتند. این رویه با ظهور اقتصادهایی نظیر چین که در تولید انبوه همه چیز مهارت داشتند، ریویرا دل برنتا در حال تجربه یک مرگ نه چندان آرام بود. اما خود ریویرا دل برنتا مسیر خودش را از نو طراحی کرد.
ریویرا دل برنتا نه به سمت تولید انبوه کفش و همراه شدن با رویه جهانی نرفت، بلکه تلاش کرد تا به سمت همان چیزی که در آن مزیت داشتند حرکت کنند. آنها امروز کفشهای «بسیار» گرانقیمت و دست دوزی طراحی و خلق میکنند که چشم ستارهها و افراد خاص را تنها میتواند بگیرد.
هنر واقعی آنها تنها طراحی و تولید کفش دست دوز و لوکس چرمی نیست. آنها اکوسیستمی را خلق کردند که در همان منطقه ریشه دارد. آنها در زمینه تامین مالی، در زمینه بازاریابی، مهارت آموزی و … کم کم در منطقه خود به قدری خوب عمل کردند که امروزه برندهای جهانی نمیتوانند افراد آنها یا کارگاههای آنها را به سمت خود جذب کنند. بلکه مجبورند خود برندها به سمت ریویرا دل برنتا حرکت کنند.
اگر بخواهیم با یک مثال ریویرا دل برنتا را توصیف کنیم، ریویرا دل برنتا حکم سیلیکون ولی برای صنعت کفش لوکس در جهان را دارد. افرادی که در این منطقه هستند تنها کارگر و یا کفاش نیستند، بلکه افراد اکثرا بومی و متخصص هستند که میدانند یک کفش لوکس و گرانقیمت چگونه باید باشد، چگونه باید تولید شود، چه ویژگیهایی باید داشته باشد و … آنها قلب نوآوری این صنعت هستند و بدون آنها بسیاری از برندهای بزرگ جهانی که میشناسیم، کار دشواری برای پرکردن کالکشنهای خود خواهند داشت.
امروزه ( بر اساس آماری که سرکنسولگری ایران در میلان منتشر کرده است)، بیش از ۱۴ هزار نفر در این منطقه در این صنعت مشغول به کار هستند و صادرات این منطقه در حدود ۱۳۰۰ میلیون یورو است.
ریویرا دل برنتا دقیقا نماد فرصتهایی است که ما از دست دادهایم. مدتی قبل در نشست هم اندیشی نوآوری مردمی در ایران منطقه صنعت کفش در ریویرا دل برنتا را با صنعت قالی دستباف ایرانی مقایسه کردم. مقایسهای که یک تراژدی است.
قالی شاید یکی از مهمترین نمادهای ایران باشد. ما نه تنها در حوزه قالی مهارت و تخصص داریم و داشتیم، بلکه قالی به صورت کامل برای ما بوده است. جایگاه قدرت ما در صنعت قالی واقعا بی نظیر بوده است. در دهه هفتاد و هشتاد شمسی، صادرات قالی دستباف ایرانی در حدود دو میلیارد دلار بوده است. اما تراژدی واقعی اینجاست که بر اساس آمار در شش ماهه نخست سال ۱۴۰۲، صادرات قالی تنها ۳۲ میلیون دلار بوده است.
تقریبا همان زمانی که ایتالیا برنامهها و سیاستهای خود را برای توسعه مناطق صنعتی خود نظیر ریویرا دل برنتا را آغاز کرد( ۱۹۹۱ میلادی) ما در جایگاه بالایی در صنعت قالی بودیم و صادرات قالی ایرانی یک منبع مهم درآمدی بود. اما حالا پس از ۳۰ سال ایتالیا تازه به ۱.۳ میلیارد دلار رسیده است و ما همه میلیاردها دلار خود را باختهایم.
افول صادرات و شاید صنعت قالی دستباف ایرانی دلایل بسیار متعددی دارد که از سواد و تخصص من خارج است. اما هنگامی که از نوآوری صحبت میکنیم، دقیقا به یافتن راهحلهایی نوآورانه برای مشکلات فکر میکنیم. ما تمام نوآوری خود را برای دور زدن تحریمها و برای گسترش بازار محصولات دانش بنیان و هزار مورد دیگر بکار گرفتیم (که موفق بودن آنها جای بحث دارد) اما در حوزهای که تخصص داشتیم توانمان را نگذاشتیم.
از زمانی به بعد هم تنها دغدغه سیاستگذاران و مسئولان فناوریهای پیشرفته و دانشبنیانها و هرچیز جذاب و مدرن شده است. البته که بدون شک باید به فناوریهای نوین توجه شود و قطعا نباید از هر گونه تلاشی در زمینه فناریهای نوین و …دریغ نکرد، اما این نباید به معنای بستن چشمانمان به سایر حوزهها باشد.
هنگامی که به سیاستگذار در مورد اهمیت توجه به قالی دستباف ایرانی میگوییم، ذهنشان به سمت حفاظت از میراث فرهنگی میرود و متوجه نمیشوند که در حالی که در ۲۰ سال پیش این صنعت و هنر ۲ میلیارد دلار صادرات داشته است که امروزه تازه صادرات دانشبنیانها در کشور به حدود ۱.۳ میلیارد دلار رسیده است (یا مثلا کشف یک معدن مس جدید توسط شرکت ملی مس در کرمان نوید افزایش یک میلیارد دلاری ارز آوری میدهد).
ما یک فرصت بسیار بزرگ را از دست دادیم، فرصتی که میتوانست امروزه به زنان و مردان هنرمند و قالیباف در روستاها و شهرهای کوچک فرصت درآمد دلاری را بدهد(بله، دنیایی را تصور کنید که درآمد دلاری تنها برای کریپتوباز ها و یوتیوبرها و … نباشد و زنی در روستا بتواند تنها با هنرش درآمد دلاری داشته باشد). فرصتی که رسیدن به توسعه پایدار را تسهیل میکرد. فرصتی که هم هویت ما را تقویت میکرد و هم اقتصادمان را بهتر.
موضوعی که از همه مهتر است این است که قالی تنها یکی از فرصتهای ما بوده است. به سفال فکر کنید، به ترمه، به مس و فیروزه، به خاتم کاری و هزار هزار هنر دیگر که امروز هر کدام میتوانست نه فقط به عنوان یک هنر و یک میراث فرهنگی، بلکه به عنوان یک حوزه صادراتی به آن توجه شود. مطمئن باشید بسیاری از بازارهایی که ما از دست دادهایم و به آنها توجه نمی کنیم، بزرگتر از بازار کفش لوکس زنانه ریویرا دل برنتا نباشد، کوچکتر از آنها نیست.
فرصتهای اشتغالی و برابری ای که این حوزهها ایجاد می کنند بدون شک کمتر از حوزههای فناوریهای پیشرفته و استارتاپها نیست. در حالی که بسیار تلاش میشود حالا با شعارهای «اکوسیستم فقط تهران نیست» و … به دنبال توسعه استارتاپها در سایر شهرهای ایران جز تهران باشند، بدون شک هر منطقه از کشور میتوانست برای خودش اکوسیستمی قوی و ثروت مند با تکیه بر مردم بومی خلق کند. اکوسیستمی که هم اشتغال ایجاد می کند، هم ثروت و هم فرصت.
این فرصتی است که ما از دست داده ایم. امیدوارم سیاستگذاران به این موضوع توجه کنند که نیازی نیست برای توسعه اقتصادی کشور مرد روستایی را جذب کارخانه فولادی ( تازه به شکل کارگر ساده در شغلی سخت) و زنان روستایی را رها کرد. نیازی نیست در هر شهر ایران به دنبال استارتاپ هوش مصنوعی و تجارت دیجیتال و بایوتک … باشیم. شاید بهتر باشد در کنار توجه به توسعه پارکهای علم و فناوری و پارک پردیس و … کمی هم به زیستبومهایی که از قبل وجود داشته و همچنان امیدآفرین هستند داشته باشند.