در این چند روز در حال بررسی صد شرکت برتر ایران بودم، لیستی که سازمان مدیریت صنعتی منتشر می کند. در این شرکت ها اولین چیزی که بررسی می کردم ارکان جهت ساز آن ها بود. برخی از آن ها جالب و جذاب بود ولی بسیاری از آن ها را حتی درک هم نمی کردم. خیلی از آن ها شبیه به هم بودند، به شکلی که وقتی مرورشان می کردم گاهی گیج می شدم که این چشم انداز یا ماموریت برای کدام شرکت بود و آن یکی برای کدام شرکت. همین موضوع باعث شد تصمیم بگیرم در این یادداشت در مورد سه عنصر چشم انداز، ماموریت و ارزش کمی بنویسم. ماهیت آن هارا بررسی کنم و کمی هم به این موضوع بپردازم که چرا و چه نقد هایی به برخی شرکت ها در مورد ارکان جهت ساز آن ها وارد است.
ارکان جهت ساز هر سازمان هویت آن سازمان را نشان می دهند و موضوعاتی بسیار کلیدی به حساب می آیند و همانطور که از اسمش مشخص است، واقعا باید جهت سازمان را نشان دهند. اما برای برخی شرکت ها به چیزی شبیه پامک های تبریک سال نو تبدیل شده اند. تکراری، بی هدف و برای رفع تکلیف. کافی است به وبسایت برخی از شرکت ها مراجعه کنید و ارزش ها، ماموریت و چشم انداز آن هارا بخوانید. شاید شما نیز مثل من این حس را پیدا خواهید کرد که با این ارکان جهت ساز، احتمالا همه ی ما به یک جهت خواهیم رفت.
ارکان جهت ساز چه هستند؟
کلمه ی ارکان جهت ساز را احتمالا در چند جا دیده اید، مورد اول در وبسایت شرکت ها، احتمالا وقتی موس تان را روی گزینه ی “درباره ما” یا “معرفی شرکت” ببرید، لیستی زیر آن باز می شود که یا مستقیم نوشته است ارکان جهت ساز، یا مثلا نوشته است، ارزش ها، ماموریت، چشم انداز
دومین جایی که با ارکان جهت ساز برخورد می کنید احتمالا دز گزارش های سالانه ی شرکت هاست. سری به سایت کدال بزنید و در گزارش های سالیانه، در بخشی از گزارش به آن برخورد خواهید کرد. آن ها ارزش ها، ماموریت و چشم انداز خودشان را تیتر وار نوشته اند و بحث را خاتمه داده اند و فصل بعدی را شروع کرده اند.
سومین جایی که می توانید آن هارا مشاهده کنید هم درون خود سازمان هاست، یعنی احتمالا بر روی دیوار دفتر مدیر عامل، و همچنین احتمالا پوستر هایی بر روی دیوار های راهرو یا اتاق های انتظار و …
ارکان جهت ساز همانطور که از نامشان پیداست، باید به ما نشان دهند که سازمان در چه مسیری است، یعنی جهت سازمان، مسیر هایی که طی می کند، مسیر هایی که سازمان حاضر نیست از آن ها بگذرد، و مقصدی که به دنبال آن است را نشان دهد. ارکان جهت ساز در واقع بالاترین بخش یک سازمان هستند، آن ها هستند که هویت یک سازمان را می سازند.
” تن آدمی شریف است به جان آدمیت” را اگر بخواهیم در زبان سازمان ها بگوییم می گوییم ” تن سازمان شریف است به ارکان جهت ساز سازمانیت” . سازمان ها تلاش می کنند خود را با تاریخچه و دستاورد ها و … معرفی کنند اما واقعیت یک سازمان را باید از دل ارکان جهت ساز آن فهمید، بقیه فقط ظواهر است. اما آیا شما با خواندن آن ها چیزی دستگیرتان می شود؟ آیا اصلا چنان که می نمایند هستند؟
در این یادداشت می خواهم همین موضوع را بحث کنم که چرا هیچ چیز از ارگان جهت ساز بسیاری از سازمان ها نمی فهمیم. اما قبل از آن سه عنصر اصلی آن را بررسی می کنیم
سه عنصر اصلی ارکان جهت ساز برای سازمان ها چه هستند؟
ارزش ها(Value)، ماموریت (Mission) و چشم انداز(Vision) سه عنصری هستند که ارکان جهت ساز را تشکیل می دهند. در واقع وقتی می گوییم ارکان جهت ساز فلان سازمان چیست، احتمالا می خواهیم در چند جلمه این هارا بشنویم. اما هر کدام از آن ها چه هستند؟
ارزش ها
ارزش یا Values باوری است که کل سازمان به آن متعهد است. در واقع آن ها خط قرمز های سازمان هستند. بیانیه ی ارزش سازمان به این بستگی ندارد که در چه صنعتی است و چه برنامه و اهدافی دارد، آن ها در هر زمان و شرایطی می خواهند در این مسیر اخلاقی باشند.
( هشدار اسپویل، اگر فیلم فهرست شیندلر را ندیده اید، مثال این پاراگراف می تواند کمی از لذت فیلم را کم کند) اگر فیلم فهرست شیندلر را دیده باشید موضوع ” ارزش ها” را به خوبی درک کرده اید، هرچند که شرکت آقای شیندلر هیچ بیانیه ارزشی منتشر نکرده است، اما در این کارخانه همه ضد جنگ هستند، حتی هنگامی که تجهیزات نظامی تولید می کنند، عامدانه قطعات معیوب درست می کنند تا کسی توسط آن ها کشته نشود و همین موضوع شرکت را به سمت ورشکستگی می برد. اما ارزش های شرکت زیر پا گذاشته نمی شود.
تقریبا هر سازمانی حداقل پنج شش تایی ارزش برای خود لیست کرده است. این ارزش ها ثابت هستند و توقع این است که سازمان به ارزش های خود پایبند باشد و آن هارا زیر پا نگذارد.
اما واقعیت این است که ارزش تقریبا شبیه کد پستی شده است، فقط برای پر کردن فرم ها و وبسایت و گزارش ها استفاده می شود، انگار که شرکت ها برای رفع تکلیف آن هارا می نویسند. و از قضا از روی دست یک دیگر هم می نویسند، تعدادی شرکت را از حوزه های مختلف نگاه کنید و به ارزش های آن ها نگاه کنید، شبیه بودنشان هیچ، خنده دار است که همه آن ها ادعای این ارزش ها را دارند. مثلا شرکت ایران خودرو در بخشی از ارزش های خود نوشته است “خود را در رعایت موضوعات زیست محیطی، ایمنی و اجتماعی مسئول می دانیم” . آیا مردم جامعه ایران این باور را دارند که خط قرمز شرکت ایران خودرو “ایمنی” یا موضوعات ” زیست محیطی” است ؟ یا مصرف سوخت و ایمنی خودرو های زیر پایشان را می بینند؟ قسم حضرت عباس را باور کنیم یا دم خروس را؟
نوشتن ارزش ها ساده است، پایبند بودن به آن ها اما دشوار است. توقع این است که تصویری که مردم از شرکت دارند، حداقل در نقطه مقابل ارزش هایی که لیست می کنند نباشد.
ماموریت
ماموریت را می توان “رسالت” هر سازمان دانست، در واقع ماموریت بیان می کند که اصلا چرا این سازمان وجود دارد؟ جواب این چرایی از جنس سود و رسیدن به اهداف پیش رو نیست، جواب باید کمی عمیق تر و درونی تر باشد. من هستم که این تاثیر را در محیط خود بگذارم. یکی از بهترین تعریف ها را دکتر سرائیان در کلاس مدیریت استراتژیک دارند، ” ماموریت یعنی این که اگر در کسب و کار امروز تخته شود، صدای چه کسانی در می آید؟” یا چه کسانی زانوی غم بغل می کنند.
بیانیه ماموریت همیشه کوتاه و کمی تبلیغاتی بیان می شود تا به خوبی بتواند هم در ذهن مخاطبان و هم در ذهن و روح و قلب همه کارکنان شرکت حک شود. اینجا چند بیانیه ماموریت را آورده ام که موضوع را بهتر نشان دهد.
بیانیه شرکت تسلا( سازنده خودرو الکتریکی) چنین است.
“To accelerate the world’s transition to sustainable energy
یا بیانیه ماموریت شرکت صنعتی و معدنی گلگهر عبارت است از:
“نقش آفرینی فعال در آینده صنعت کشور با تامین سنگ آهن و فولاد مورد نیاز برای توسعه پایدار”
می توانید به وبسایت شرکت ها سر بزنید و بیانیه ماموریتشان را ببینید و قضاوت نیز با خودتان.
اما موضوع این است که برخی شرکت ها بیانیه ی ماموریت را به جای آنکه به به آن به چشم ” دلیل تلاش هایی که می کنند” نگاه کنند، صرفا آن را یک شعار تبلیغاتی می بینند. فرمول تکراری ای هم استفاده می کنند، به کار بردن برخی کلمات پر زرق و برق و ایجاد ارتباطی بین شرکت خود و صنعتی که در آن هستند.
چشم انداز
اما پر زرق و برق ترین بخش ارکان جهت ساز، چشم انداز است. چشم انداز آن جایی است که می خواهد شرکت به آن جا برسد. چشم انداز آن رویای هر روز شرکت است که کارکنان صبح تا شب تلاش می کنند شرکت به آنجا برسد. چشم انداز آن قله ای است که شرکت تمام تلاشش رسیدن به آن در تاریخی مشخص است. مثلا چشم انداز زندگی چند سیاره ای ایلان ماسک در سال 2040، قرار گرفتن در میان 50 شرکت معدنی جهان در طی 10 سال برای گلگهر، تبدیل شدن پر ارزش ترین خودرو ساز خاور میانه توسط کرمان موتور و …
بیانیه چشم انداز شاید در قالب عباراتی شعارگونه بیان شود اما بیشتر از آن که برای مخاطبان باشد، کاربرد داخلی دارد و مبنای مدیریت سازمان قرار می گیرد. وقتی شما چشم اندازی را انتخاب می کنید، پس از آن تمام اهداف بلند مدت و کوتاه مدت شرکت در راستای رسیدن به آن چشم انداز است. شما همیشه باید در مسیر چشم انداز خود باشید. نه مسیر دیگری.
چشم انداز باید قابل اندازه گیری باشد، که بتوان در هر لحظه وضعیت فعلی سازمان را با آن سنجید. مثلا گلگهر در طی سال های آینده تا زمان موعود، هر روز چک کند که امروز چندمین شرکت بزرگ جهان است و چقدر فاصله دارد تا در میان 50 عدد قرار بگیرد، آیا در زمان باقی مانده می تواند با همین رشد به آن برسد؟ یا باید تلاش خود را بیشتر کند و پروژه های بیشتری را اجرا کند؟ باید سرمایه گذاری های جدید انجام دهد؟ و هزاران تصمیم دیگر.
دقیق بودن چشم انداز است که مفید است، یعنی هم یک زمان موعود داشته باشد و یک هدف مشخص و واضح. و از فردا نسبت به آن مسئولیم. اما برخی سازمان ها چشم انداز هایی را تعریف می کنند که هیچ زمان نمی توان کوچک ترین نظری در مورد آن ها داد، نه فقط مخاطبی که به شرکت نگاه می کند، بلکه حتی کارکنان و مدیران آن.
چرا ارکان جهت ساز اهمیت دارند؟
در حوزه مدیریت استراتژیک، ارکان جهت ساز نقطه ی آغازین مسیر است. یعنی تمام فعالیت های هر سازمانی زیر سایه این سه موضوع قرار می گیرد، در واقع ارزش ها در بالاترین بخش هرم، ماموریت در جایگاه دوم و پس از آن چشم انداز شرکت قرار دارد. و پس از این هاست که استراتژی های شرکت و اهداف و برنامه ها و پروژه های شرکت مشخص می شوند.
در حالت ایده آل باید اینگونه باشد که هیچ فعالیتی در شرکت نباید باشد که با چشم انداز شرکت در تضاد باشد یا مانع رسیدن به آن باشد. چشم انداز شرکت هم هم نباید مانع از انجام ماموریت شرکت شود و با ارزش های شرکت در تضاد باشد و هیچ اتفاقی در شرکت نباید سبب زیر پا گذاشتن ارزش های سازمان شود. چه کوچترین اقدام در کف کارخانه و چه بزرگترین طرح ها و پروژه ها در سطوح کلان
اما وقتی به ارکان جهت ساز برخی شرکت ها نگاه میکنیم خیلی چشممان آب نمی خورد، سرسری گرفتن ها از هر کلمه ی آن ها می بارد.
آیا شما ارکان جهت ساز شرکت هارا می فهمید؟
کلمه های قلمبه و سلمبه همیشه جواب است. در واقع هرجا خواستید از زیر بار پاسخ دادن به سوالی فرار کنید، یا دانش کم خود را مخفی کنید می توانید چند کلمه قلمبه سلمبه به کار ببرید. چه در زندگی شخصی و چه در سطح حرفه ای و سازمانی.
پیشنهاد می کنم همین الان به سایت چند شرکت سر بزنید و ارکان جهت ساز آن هارا بخوانید، آیا چیزی دستگیرتان می شود؟ احتمالا باید چند بار بخوانید تا تازه درک کنید که مفهوم جملاتشات چیست. و بعد احتمالا می گویید” خب الان که چی؟”
با توجه به تعریفی که از سه رکن جهت ساز داشتیم توقع این است که با خواندن آن ها بفهمیم که این شرکت چه هدفی دارد، به چه کسانی خدمت می کند و چه خط قرمز هایی دارد. اما حتی اگر شرکت را از قبل هم می شناختید حالا گیج تر هم می شوید.
در بحث ارزش ها “کلیشه ای بودن” داد می زند. تقریبا کمتر شرکتی پیدا می شود که مشتری مداری و یا محیط زیست یا اهمیت به یادگیری و پیشرفت جز ارزش هایش نباشد. یا در بحث ماموریت آن ها ترکیبی از نام صنعت خود و محدوده جغرافیایی خود و چند کلمه پر زرق و برق دیگر را بیان می کنند.
چشم انداز هم که همه می خواهند بهترین باشند، همه می خواهند اول باشند، هیچکس نمی خواد دوم باشد.
اما واقعیت این است که بسیاری از شرکت ها نه به این حرف ها باور دارند و نه حتی خودشان آن هارا می فهمند. گویا مسابقه انشا نوشتن است.
همانطور که در ابتدا گفتم، قبل از این که شروع به نوشتن این یادداشت کنم سری به لیست IMI100 که هر سال 100 شرکت برتر ایرانی را رتبه بندی می کند زدم. این شرکت ها تقریبا موفق ترین شرکت ها هستند و احتمالا باید اینگونه باشد که سیستم مدیریتی آن ها نیز بهترین باشد، اما در میان همین بهترین ها هم باز این موضوعات به چشم می خورد.
البته باید این نکته را هم در نظر بگیریم که کم نیستند شرکت هایی که واقعا در این زمینه عملکرد خوبی داشته اند. اما وقتی یک برایند می گیریم، ارکان جهت ساز شرکت ها تقریبا شبیه به هم است، حالا در قالب جملات و کلمات متفاوت. انگار که جهت همه یکی است.
اما چرا برخی ارکان جهت ساز خنده دار هستند؟
صحبت کردن از دلایل واقعا فراتر از سواد من است و باید بزرگان و خبره ها در مورد آن نظر بدهند. اما من در این بخش بر اساس شنیده های خودم از برخی از بزرگان و برخی حدس و گمان های خودم چند دلیل را مطرح می کنم که تقریبا همه با آن ها موافق هستیم.
عدم درک اهمیت ارکان جهت ساز
تقریبا بسیاری این باور را دارند که خیلی از مدیران ایرانی حتی با واقعیت و اهمیت ارکان جهت ساز آشنا نیستند. آن ها شاید در پیش برد شرکت خود و رسیدن به اهداف عملیاتی و سود آوری بسیار موفق باشند، اما این موارد را درک نکرده اند یا حتی آن هارا پیش پا افتاده می دانند. چند باری از چند مدیر عامل در مورد این کلمات پرسیدم، نه تنها برای شرکت خودشان آن هارا دقیق نمی توانستند بیان کنند بلکه حتی تعاریف اشتباهی از آن ها داشتند.
برخی هم آن هارا موضوعات “شکم سیری” می داند، به قول خودشان اینقدر مشکلات داریم که به آن ها بپردازیم که ارکان جهت ساز پیشکش، این دسته از افراد همان هایی هستند که از کاربرد داخلی ارکان جهت ساز اطلاعی ندارند و صرفا آن هارا جملات تبلیغاتی می دانند.
نیازی به آن ها پیدا نمی کنند.
بسیاری از مدیران، حتی مدیران خبره و کاربلد، بر این باورند که این مسائل مربوط به آن ها نمی باشد. یعنی حتی اگر این موضوعات را درک کرده اند اما آن هارا در سطحی نمی دانند که شخصا بخواهند در مورد آن ها فکر کنند. در صحبتم با شخصی در زمینه مدیریت استراتژیک، گفت بسیاری از شرکت ها که ما با آن ها سرکار داریم ، تنها زمانی که ما به آن ها می گوییم برای دریافت فلان گواهی و … نیاز به تکمیل این بخش دارید به فکر آن می افتند. تازه آن را هم می دهند شخص یا تیمی برای آن ها بنویسد. در واقع آن ها مثل گزارش های مالی نیستند که کسی از آن ها بگوید چرا اینجا چنین ادعایی را کرده اید، به همین خاطر خیلی از شرکت ها هم نیازی نمی بینند به آن حتی فکر کنند، سریع چهار کلمه می نویسند دیگر. کی به کیه؟
خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو
یک دلیل دیگری که باعث می شود این ارکان تقریبا شبیه هم باشند، این است که انگار از یک قالب یک سان استفاده می کنند، مثلا شرکت های بزرگ را در نظر می گیریم و سعی می کنیم پا در جای پای آن ها بگذاریم، احتمالا حس می کنیم بد است اگر ساده بنویسیم، یا روان بنویسیم، یا فکر می کنیم که شان مجموعه یا گروه ما پایین می آید. برای همین چه چیزی بهتر از نگاه کردن به کار دیگران. حال وقتی شرکت اول متنی درخور و سنگین نوشت، پس ما هم سنگین تر می نویسیم و بعدی و بعدی نیز. اینجاست که اهمیت وزن کلمات بیشتر از مفهومشان می شود.
مدیران از کجا باید بدانند؟
و نکته ای دیگر که اتفاقا بسیار اهمیت دارد این است که بخش قابل توجهی از مدیرانی که داریم در واقع مدیریت خوانده که نیستند( منظور این نیست که کسی که مدیریت نخوانده است مدیر خوبی نیست، برداشت بدی نشود). آن ها شاید (و اتفاقا برخی از آن ها بسیار بهتر از صد ها دکترای مدیریت) بلد باشند شرکت را بگردانند اما مدیر تا به حال فرصت آن را نداشته اند که با این موضوعات آشنا شوند. کافیست به شرکت های بسیاری نگاه کنیم تا ببینیم که افرادی که در بالاترین سطح قرار گرفته اند افرادی بوده اند که همراه با شرکت رشد کرده اند، یا از سمت های فنی و مهندسی کم کم به این موقعیت رسیده اند و وقتی شما اصلا نشنیده باشید، چه توقعی است دیگر؟
شاید کم کاری از مشاوران است.
بسیاری از مدیران از مشاوران بسیاری استفاده میکنند. چه سازمان های مشاوره و چه مشاوران فردی. اما برخی از این مشاوران نیز اهمیت این موضوعات را منتقل نمی کنند( یا شاید خودشان هم درک نکرده اند). مشاوران حتی هنگامی که در سطح کلان به شرکت مشاوره می دهند هم در نهایت به چشم انداز می پردازند و دو رکن دیگر را به عهده خود شرکت می گذارند( بیزنس آنهاست به ما چه اصلا)
سخن آخر
دلایل بسیار است و در قالب های بسیار هم می توان آن هارا بیان کرد. در اینجا فقط چندتایی را گفتم. اما مهم است که به این موضوع واقعا فکر شود. ارزش ها نه فقط یک سری جملات بلکه نمود تمام کد هایی اخلاقی ای است که سازمان به آن پای بند است. و مدیریت خود را بر اساس همان می گذارد. تشویق و تنبیه ها ( ساده بخواهیم بگوییم) بر اساس آن است و … همه ی ما معتقدیم که بسیاری از سازمان ها پر از فساد مالی و اخلاقی و … هستند و همین موضوع را آفت اقتصاد ( و کل بدبختی های مملکت) می دانیم، اما خیلی از ماها همزمان نیز صحبت کردن در مورد بیانیه ارزش هارا “موضوعات سطحی و غیر مهم” می دانیم.
ماموریت نه یک شعار، بلکه یک محرک برای سازمان است، و چشم انداز نه فقط یک رویا یا آرزو، بلکه یک تعهد به جایی است که باید سازمان به آن برسد.
اگر کمی همین ابتدای کار بدانیم که هستیم چه باور هایی داریم؟ چرا هستیم؟ و به کجا می خواهیم برویم؟ مطمئنا گام های بعدی استوار تر برداشته خواهد شد.