تجربه کنید. حضور کافی نیست.

تجربه با حضور داشتن متفاوت است. در اطراف ما بسیارند کسانی که سال ها در یک سازمان یا صنعت حضور دارند، اما هیچ چیزی یاد نگرفته اند. شرط لازم برای تجربه یادگیری است. اگر شما یادگیری نداشته اید، تجربه نیز نداشته اید، حتی اگر دهه ها حضور داشته اید.

“با تجربه” یکی از دلنشین ترین صفاتی است که می توانیم در کار برای خودمان بخریم. این صفت به راحتی می تواند شما را از دیگران متمایز کند. اهمیت تجربه بر هیچکسی پوشیده نیست. علی الخصوص در کسب و کار. اصلا برای همین است که “سابقه کار” اهمیت دارد.

اما تجربه واقعا چیست؟ احساس می کنم با وجود این که همگی مان در مورد کلمه تجربه چیزهای زیادی می دانیم، اما برخی از ما درک درستی از چیستی این مفهوم نداریم. در این یادداشت به مفهوم تجربه می پردازم.

تجربه چیست؟

در فرهنگ فارسی عمید تجربه ” آگاهی یا مهارتی که فرد در طول زندگی به‌دست می‌آورد ” معنا شده است. همچنین اسم مصدر های ” آزمودن و آزمایش ” نیز برای آن به کار رفته است. در یک وبلاگ تجربه را تاثیر متقابل فرد و محیط معرفی کرده بود که نسبتا تعریف خوبی است.

تجربه را به هر گونه ای که تعریف کنیم باز هم می توانیم سه عنصر در آن خودنمایی می کند، زمان، محیط و یادگیری. در واقع اگر بخواهیم با این سه کلمه تجربه را تعریف کنیم می توانیم بگوییم: ” تجربه خردی است که به سبب حضور در یک محیط و یادگیری از آن در طی زمان بدست می آوریم.”

در واقع من تعریف ( البته اگر بتوان اسمش را یک تعریف گذاشت.) بالا را یک حالت ایده آل و ناب از تجربه در نظر می گیرم. یک تجربه ی عمیق که تا ابد می توانید از فوایدش بهره ببرید. اما تجربه می تواند کمی سطحی تر هم بشود ( استفاده از لغت سطحی به این معنا می باشد که از حالت ایده آل فاصله گرفته و از عمق آن کاسته شده است)، اما همچنان مفید باشد. در این گونه تجربه سطحی، در واقع یک راه میانبر برای عناصر گفته شده پیدا می کنیم.

راه میانبر برای حضور

“حضور داشتن” مفهوم ساده ای نیست. دو گونه اصلی (اصلی حداقل برای بحث ما) حضور داریم، حضور فیزیکی و حضور ذهنی. در حضور فیزیکی جسم ما باید در یک محیط حضور داشته باشد، مثلا حضور شما در جلسه کاری ( البته دنیای دیجیتال و جلسات دیجیتال در حال ارائه نوع دیگری از حضور هستند) و یا حضور یک سرباز در میدان جنگ. حضور ذهنی هم حالتی است که ذهن ما پذیرای اطلاعاتی است که از سمت محیط به سمت ما می آید.

هر دو گونه حضور از اهمیت بالایی برخوردار هستند. حضور فیزیکی پیش نیاز حضور ذهنی است و حضور ذهنی نیز باید وجود داشته باشد تا حضور فیزیکی ارزشمند شود. و در نهایت شما پس از مدت زمانی حضور داشتن، یادگیری ای خواهید داشت که ما آن را تجربه کردن می نامیم.

اما راه میانبری نیز وجود دارد، هرچند که این میانبر تجربه ای عمیق ایجاد نمی کند اما بسیار اهمیت دارد. اگر حضور در جنگ برای یک سرباز یک تجربه عمیق باشد، دوره ی آموزشی و میدان تیر یک تجربه سطحی است. این تجربه ها اهمیت دارند. شما نمی توانید با این دلیل که میدان جنگ بسیار متقاوت از میدان تیر آموزشی است، آموزش سربازان را در یک محیط شبیه سازی شده را بی فایده و بی اهمیت بدانید.

شبیه سازی یک راه میانبر برای حضور است، شما قبل از حضور در خیابان ها، رانندگی را شبیه سازی می کنید، شما قبل از جنگ، به آموزشی میروید، شما قبل از پرواز با هواپیما، از سیستم های شبیه ساز استفاده می کنید. در همه این حالات شما به طریقی حضور را میانبر زده اید. اما همچنان یک تجربه کسب کرده اید، ولو یک تجربه سطحی

راه میانبر برای زمان

دومین عنصر در تعریف ما از تجربه زمان بود. عنصری که بیش از حد به آن بها داده می شود. هنگامی که صحبت از تجربه می شود، واحد زمان را قبل از تجربه مان می آوریم، مثلا می گوییم ” سه سال تجربه مدیریتی دارم و …” و هرچه این زمان بالاتر باشد افتخار آدم ها نیز بیشتر است. اما زمان هم میانبر دارد و آن هم آموزش است. آموزشی همراه با انتقال تجربه، در واقع تصور کنید که کوزه گر پس از 20 بار پخت کوزه هایش، فهمید که یک فوت می تواند مشکل را حل کند و او این موضوع را در یک چند جمله به شما یاد می دهد، این شما هستید که دارید زمانی که او صرف کرده است را صرفه جویی می کنید. اصلا انتقال تجربه به همین خاطر است که ما دیگر نخواهیم همانقدر زمان صرف کنیم.

یادگیری، راه میانبری نیست.

شاید بتوان راه میانبری برای عناصر زمان و حضور یعنی شبیه سازی و انتقال تجربه پیدا کرد. اما یادگیری را نمی توان میانبر زد، یادگیری را نمی توانید حذف کنید. تا وقتی یادگیری نباشد اصلا تجربه معنا ندارد.

اگر شما پس از 10 سال حضور در میدان جنگ هنوز تیرهایتان به خطا می رود و فقط جان خودتان را به خطر می اندازید، پس بی تجربه اید. در این حال ممکن است سرباز جنگ ندیده ای نیز با شما برابر باشد و حتی بهتر.  در دنیای کسب و کار هم همین است. افراد بسیار زیادی را می بینیم که سال ها در یک سازمان حضور داشته اند اما هیچ یادگیری ای نداشته اند، همچنان همان شخص قدیم مانده اند. اما برخی از همین افراد هم همه جا مدعی تجربه هستند.

 

حضور چند ساله ی شما در یک سازمان شرط کافی برای با تجربه بودن شما نیست، زیرا یادگیری یک شرط لازم برای تجربه است. 

 

موارد بسیاری بوده است که پای صحبت برخی از باتجربه های صنعت نشسته ام اما بعد از چند دقیقه در ذهن خودم می گم” یعنی بعد از 20 سال تجربه همینقدر بی سواد باید باشه؟” این همان جایی است که باید به تجربه شک کرد. و از سویی گاهی نیز در کنار افراد جوانتری قرار گرفته ام که تنها در یک مدت کوتاه حضور در یک سازمان، چنان تجربه کسب کرده اند که آدم می ماند در یک مدت کوتاه چگونه حتی امکان چنین اتفاقی وجود دارد.

مهم است که تعریفمان از تجربه را کمی تغییر دهیم، حواسمان باشد که واحد شمارش تجربه به زمان نیست، یا به بودن در “دل قضیه ” نیست. تجربه به میزان یادگیری ای است که شما داشته اید.

جمع بندی

دلیل اصلی این یادداشت تجربه ای بود که از صحبت با برخی افراد کسب کرده بودم. متوجه شدم برخی از افراد به تازه واردان (یعنی خودم) به چشم بی تجربه نگاه میکنند، آن ها گاهی با عبارت هایی مثل” حالا چند سال که اینجا کار کنی می فهمی قضیه چیه” می خواهند تنها ثابت کنند که تجربه دارند اما در حالی که خودشان هم نمی دانند “قضیه چیه”. صرفا چند سالی را آنجا تلف کرده بودند. آن ها فقط حضور داشتند. بهتر است ما دیگر فقط حضور نداشته باشیم، بلکه تجربه کنیم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *