ریشه های آرزوها در روز های بحران باید حفظ شود

ساده باید بگویم ، ما در اوج بحران هستیم .

در سخت ترین روز هایی که کشور می توانست باور کند . وضعیت اقصادی روز به روز بدتر می شود ،ارزش پول ملی کشور به تکه کاغذ شبیه شده است ، گرانی ها دارد سفره هارا تنگ و تنگ تر می کند . دستمزد کارگران به حدی کم است که متاسفانه آن هارا می توان به نوعی برده های نوین دانست ،کارگرانی که بسیاری از آنان حالا فقط به دنبال نیاز های اولیه خودشان هستند . کارمند های دولتی نیز روز به روز دارند ضعیف تر می شوند و در این میان افرادی که روز به روز با بی عدالتی بالا و بالاتر می روند . تنش را در همه می توان احساس کرد

نا امیدی از آینده در میان جوانان و دانشجویان موج می زند . خبر ها می گوید کودکی 12 ساله خودکشی کرده است ، اعتماد عمومی به مسئولین به صفر میل می کند ، وضعیت فرهنگی امروزه نیز ،که خود حاصل همین روز های سخت است ، چنان دستخوش هجوم بی مهری ها و ناجوانمردی ها و مرگ اخلاق شده است که عجیب نیست بگوییم حالا خودمان بزرگترین دشمن خودمان هستیم . معضل های سیاسی مسخره و راه حل های مسخره برای آن ها مفهوم انسانیت را از ما ،اغلب کسانی که در ایران زدگی میکنیم ، گرفته است .ناکارآیی مسئول از داخل و طعمه هایی که دشمنان خارجی ،که این روز ها لباس بره پوشیده اند ، بسیاری را به سمت کارهایی سوق می دهد که شاید هر لحظه گلوله ای در این خیابان ها شلیک شود .

وضعیت بد محیط زیستی ، سانسور ،حق زنان و “هزاران” مشکر دیگر حالا دارد مارا له می کند . در حالی که بسیاری از افراد راه حل های بزرگ را برای رسیدن به زندگی مناسب ، آن هم اکثرا همه آن ها آن را نیازمند یک تغییر بزرگ در مدیریت کشور می دانند و نمی دانم شاید درست هم باشد و شاید هم باز هم به نتیجه ای نرسد ، من به عنوان پسری از قشر متوسط ،با ارزوهای بزرگ که این روز ها دارد از بین رفتن آرزوهایش را تک تک می بیند . سعی می کنم در جهان جاوید ،همین وبلاگ کوچکم، آن چه که برای بقا و رسیدن به یک وضعیت حتی یک پله بهتر در این شرایط بحرانی را از نظر خودم بنویسم ،راهکار هایی کوچک که گاهی ممکن است به شما سود مالی ، آرامش ذهن و چیز هایی زندگی شخصی می تواند “مفید ” باشد بدهد .

من پسری بیست و یک ساله هستم ، دوست داشتم همراه با خانواده ام زندگی بسیار مرفه ای داشته باشم ، دوست داشتم بر پایه آن چه که دوست داشتم ،یعنی مهندسی ، درامد های بزرگ کسب کنم ، دوست داشتم کارخانه دار باشم تا آدم های بیکاری که می بینم را شاغل کنم ،آن چه که می سازم دنیارا جای بهتری کند ، دوست داشتم تغییرات بزرگی ایجاد کنم و هنوز هم “دوست دارم ” و این آرزوهایم را هیچوقت فراموش نخواهم کرد و برایشان تلاش می کنم ،اما حالا که شرایط بحرانگونه اینچنین در مقابل من و آرزوهایم ایستاده است ،سعی می کنم ال زندگی خودم را در سطح مطلوبی ،از لحاظ روزانی ،جسمانی ،اقتصادی و …، نگه دارم تا بتوانم آرزوهایم را زنده نگه دارم . من نمیخواهم در مقابل این بحران بازنده باشم . من برای بقای خودم تلاش می کنم و از امروز  آن چه که از تجربیاتم مفید می دانم را در جهان جاوید برای شما می نویسم . امیدوارم بتوانیم به آرزوهایمان برسیم .حتی در این شرایط بد .

این یک شروع دوباره است

2 پاسخ

  1. منم اگر پیامبر بودم رسالتم رو اذیت سازگار میزاشتم تا شاید از این غدبودن و مزخرف بودنش کم میشد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *